دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1792
تعداد نوشته ها : 2
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب

تنها، و روی ساحل،

مردی به راه می گذرد.

نزدیک پای او

دریا، همه صدا.

شب، گیج در تلاطم امواج.

باد هراس پیکر

رو می کند به ساحل و در چشم های مرد

نقش خطر را پر رنگ می کند.

انگار

هی می زند که: مرد! کجا می روی، کجا؟

و مرد می رود به ره خویش.

و باد سرگردان

هی می زند دوباره: کجا می روی؟

و مرد می رود.

و باد همچنان . . .

 

امواج، بی امان،

از راه می رسند

لبریز از غرور تهاجم.

موجی پر از نهیب

ره می کشد به ساحل و می بلعد

یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب.

 

دریا، همه صدا.

شب، گیج در تلاطم امواج.

باد هراس پیکر

رو می کند به ساحل و . . .


دسته ها :
جمعه پنجم 7 1387
X